🍒

۱ مطلب در تیر ۱۳۸۸ ثبت شده است

ساعت ۴ صبح

بی خوابی زده به سرم

ساعت ۶ باید از خونه بزنم بیرون (کنکور88)

میدونی چه مرگمه ؟ حس میکنم گیر افتادم بین یه سری خاطرات مزخرف !

امشب دلم گرفته ... همینجوری ... الکی

خودمم نمیدونم چه مرگمه و دلم چی می خواد...

فقط میدونم هر یه ثانیه ای که از زمان امشب می گذره بیشتر توی این باتلاق دلتنگی فرو میرم

همه زندگی ۲۲ سال گذشته ام توی مخم به صف شدن دارن جلوی چشمام رژه میرن

حس میکنم یه چیزی یه جایی یه نقطه ایی توی این زندگیه کوفتی کمه....نمیدونم چیه

فقط میدونم اون یه تیکه پازل زندگیمه که جاش خالیه و امشب خوابو از چشمام گرفته

انگار همیشه شبام تا دم دمای صبح  وقت دلتنگیه ...

شب زنده داری رو دوست دارم حتی با دلتنگیاش ...

  • ****